محل تبلیغات شما
دخترم. دختری که پدرش شهید شده. و از پدرش هیچ چیزی یادش نیست. دخترم. دختری که به او می گویند پدرت شهید شده. در سوریه. دخترم. دختری که پدرش شهید شده. بابایی . چقدر شک . چقدر شک باباجونم. خداروشکر جات خوبه. بابایی دوستت دارم. هرچند راستش یادم نیستت. باید برم بابایی. سرده راستش. بذار یه بار دیگه ببوسمت. بابایی یخ زدی. فک کنم آبیه که من آوردم و گرد و خاک هاتو باش شستم. بابایی غصه نخور هفته دیگه دوباره میام. برات میخام . نمیدونم بابا.


قلبم دوباره تیر میکشه خانم جانی. ازین قرص نارنجیا که زیر بالشت قایم کرده بودی چیزی مونده؟ آب نمیخاد. یه چیزی وسط سینه م تیر میکشه خانم جانی. تو هم حکمن میفهمی ش. تو هم مادری. خانم جانی من هیچوقت نفهمیدم چطوریه این قضیه. آخه میدونی منو آقام میخاس شونزده سالگی بفرسه خونه شوهر. خواستگارم شاگردِ خود آقام بود. بچه دست و پا داری بود. آقامو مث کف دست میشناخت، ماماجانم اولا از دستش خیلی حرص میخورد، ولی بعدن خسته شد، هی ختم یاسین میگرف با چادر سفید میشست اول ایوون تسبیح سوغات کربلا رو دستش میگرفت و ذکر میگفت. آخ ماما جانم. آخ ماما جانم. ینی الان بچه هام کجان؟ علی م کجاس خانم جانی؟ خبری ازش نداری؟ چند وقتیه نیومده، خانم باقری نگفت زنگ زده یا نه؟ یادم باشه ازش بپرسم. فاطمه م هر شب میاد ولی. نه میاد. نصفه شب میاد. شماها خوابید لابد. میاد یه لباس سفیدی میپوشه مث برف. مث ماما جانم میشه. چقدر ماما جان رو دوست داشت فاطمه م. هر شب میاد یه لبخند بم میزنه میگه مادر جان راحتی؟ منم اثر این قرصاس لابد، زبونم لام تا کام هیچی نمیتونم بگم. فقط نگاش میکنم. چقدر دلم هوس بچه های فاطمه رو کرده خانم جانی. نه. نمیاره هیچوقت. نمیدونم چرا. لابد چون نصفه شب میاد، حتمن یه حکمتی داره کارش. شاید بچه هاش بزرگ شده باشن خانم جانی. اونان که دارن حرکت میکنن ما که صاف وایسادیم. نگران علی مم. نکنه چیزیش شده باشه. به آقاش رفت اینم عین شوهر خدابیامرز یه دنده و لج باز و سر تق ـه. باید یه شب بالاخره زور بزنم و از فاطمه بپرسم. اونم که هیچی نمیگه. با یه لباس عین برف  میاد یه تو این سرمم یه چیزی میزنه و میگه خوبی مادر جان؟ راحتی مادر جان و میره. منم نا ندارم صاف وایسم ببینمش.
 فاطمه بچه بود فقط دوست داشت سرخ بپوشه. بزرگ هم که شده بود ول نمیکرد. هرچی آقاش تو گوشش میخوند دختر زشته، آبرو داری کن گوش نمیکرد. تا این که یه روز اومد خونه لباسش یکم زخم شده بود. دلم هری ریخت پایین. به خودم گفتم بیا همونی که میترسیدی. هنوز که هنوز دلم میریزه. فاطمه م هیچی نگفت. هرکاریش کردم هیچی نخورد. یک کلمه حرف نزد. صبح آقاش منو بیدار کرد. دم اذون بود. گف بیدار شو ببین دخترت چیکار کرده. دیدم یه پلاستیک مشکی گرفته دستش که از توش سرخی میزد بیرون. فمیدم فاطمه م چش شده. همه لباساشو با چاقو لت و پاره کرده بود و تو پلاستیک آشغالی گذاشته بود سر کوچه. آقاش نگام کرد. چشاش می لرزید. رفتم در اتاق فاطمه مو آروم باز کردم از لای در دیدمش که وسط اتاق روی قالی دست و پاهاشو تو هم جمع کرده بود و حکمن خواب بود. لباس تنش نبود. یه چادر مشکی انداخته بود رو خودش فقط. چادر مشکی من بود. چادری بود که پارچه شو آقام سال قبلی که به رحمت خدا بره - خدا رفتگان شما را هم بیامرزه خانم جانی - از مکه آورده بود. ماما جانم از چار طاق پارچه شش تا چادر برا من و خواهرام درست کرد و بقیه شم به آت و آشنا ها داد. هر چی آقام با گوش و کنایه بش میگف که حاچ خانم بهتر نیست یه چادر مشکی هم بذارید کنار یه وقت مصیبتی چیزی شد . ماما جانم تسبیحشو می چرخوند و غر غر کنان میگفت مرگ حقه . یا الله . مصیبت ها تو این خونه بعد منه .


پسرم. برادرم. احمق تر از آنم. نیامدم. بیچاره مادرم. بیچاره خواهرم. بیچاره پدرم. بیچاره برادرم. بیچاره بچه ها. بیچاره.


لابد صبح شده. ای بابا. بگذریم.

نمیشه من فقط زیر بارون جلوی پام رو نگاه کنم، ولی تو برگردی؟

ای عشق ! همّتی کن ، رنجم به سر بَر ای عشق !

عنوان مرگ، آوارگی کفن ت موریانه زد، دنبال دست؟

یه ,خانم ,فاطمه ,تو ,م ,بچه ,خانم جانی ,ماما جانم ,فاطمه م ,دخترم دختری ,شب میاد

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جنسی.زناشویی فروش اینترنتی گیوه کلاش کردستان eninemdeo استفتائات جدید (دی ماه 96) همسفران نمایندگی آکادمی bayremuta ایران - کره فروشگاه اینترنتی ارزون فروش| خرید اینترنتی|فروش اینترنتی| خرید پستی| خرید در محل| پرداخت در محل| خرید آنلاین| درجه 1| خرید ارزان قیمت| خرید با ت دکتر هادی زارعی کلینیک دکتر حاج رسولی( دانشگاه آزاد اسلامی)