که بعد هر چه زور زدم پلکم باز نشد.
کاری دگر نمیشود به جز باز زور زدن.
آخر تمام یبوست ز مقعدم، املاءُ لِله آخر درآیدش
دستی دراز به یاری مرده نیست. پیغام آوران سردی خاکند، همهی دست ها و دستهها. جز دست دوست. که انشاءُ لِل الاه آخر دمی بیاید و ما را خفه کند.
نمیشه من فقط زیر بارون جلوی پام رو نگاه کنم، ولی تو برگردی؟
بستن ,باز ,آخر ,ها ,میدونی ,چشم ,و بستن ,بستن و ,پیغام آوران ,نیست پیغام ,مرده نیست
درباره این سایت